توضیحات
امرالله یوسفی معلم ، مولف ، محقق و نویسنده برتر عشایری کشور عزیزمان ایران است که به یک ملت تعلق دارد .
زندگینامه و تلاشها و تالیفات وی چنان عبرت انگیز است که هر انسان فرهیخته ایرانی را به فکر فرو می برد که راهی مشابه او را برای زندگی و خدمت و نور افشانی به دیگران انتخاب نماید . امرالله یوسفی متولد ۱۳۳۱ از طایفه دره شوری قشقایی است و به علت ارادت و نزدیکی فراوانی که به استاد خود زنده یاد بهمن بیگی دارد در معرفی وی قلم فرسایی فراوانی کرده و نه تنها لحظات بسیار تلخ و شیرینی را با وی سپری کرده است ، بلکه روش زندگی او را سرلوحه تلاشهای بی پایان خود قرار داده و از ابتدا تاکنون در کسوت معلمی و تالیف کتب ، هدایای فراوانی را به ایل قشقایی و هموطنان خود در جای جای این کشور عزیز ارزانی داشته است . وی دانش آموخته مدرسه و دانشسرای عشایری است و خود را برای عشایر وقف نموده است .
دوره ابتدایی را در دبستان عشایری قیزمزاری ممسنی در چادر و متوسطه را در دبیرستان ایزدی ممسنی با موفقیت پشت سر گذاشت و وارد دوره ۱۴ دانشسرا گردید و بالاخره با اخذ دیپلم تحصیلاتش را در دانشکده تهران ادامه و کاردانی تربیت بدنی را کسب و پس از انقلاب موفق به دریافت کارشناسی مدیریت فرهنگی در شیراز گردید .
در کارنامه آموزشی او در ۱۷ سالگی ، آموزش به نونهالان ایل شاهسون در آذربایجان شرقی و دشت مغان را هم می توان دید .
در واقع زندگی پر ثمر وی به چند بخش فراگیری و آموزش در جامه پاک دانش آموزی و معلمی و علائق وی به ورزش و تربیت بدنی و مربی گری و تحقیق و نویسندگی خلاصه می شود .
در بحبوحه انقلاب و به علت عدم اشراف تفکرات دولتی و مردمی به خدمات بهمن بیگی ، وی به تهران مهاجرت کرد و امرالله یوسفی نیز پس از چندی به علت ارادت بیش از حدی که به وی داشت به آنجا رفت و در جوار یار به ادامه تحقیقات و خدمات خود پرداخت . در این اثنا کتابی را به رشته تحریر در آورد و آنرا مدیر کل افسانه ای نام نهاد . استاد بهمن بیگی اصرار داشت که من معلمی بیش نیستم و بهتر است نام آنرا تغییر دهید ولی به اصرار امرلله یوسفی بالاخره این کتاب با همین نام در سال ۱۳۷۸چاپ و به ملت شریف ایران هدیه شد و خاطره این مدیر کل افسانه ای را برای همیشه در اذهان و تاریخ به ثبت رسانید و در سال ۱۳۹۷ موفق به اخذ جایزه معلمان مروج یا همان جایزه بهمن بیگی گردید .
از سایر آثار وی می توان به ، آموزگار افسانه ای ، گل دره ، محمد بهمن بیگی اسطوره مدیریت ، ورزش و بازی در ایل قشقایی ، اگر بهمن بیگی نبود ، نامه ای به معلم ، دبیرستان عشایری در گذر زمان اشاره کرد .
امرالله یوسفی می گویند :
بنام خدا
برنویی بردوش و برنویی در اغوش
استاد بهمن بیگی از هزاران خاطرات زیبایی که از حدود 200 قبیله در ایران در ذهن و یاد دارند..میایند زیباترین انهارا انتخاب میکنند. ویرایش و ارایش میکنند..
بایک ادبیات ساده ایلیاتی و اندیشه نوین و درکنار سادگی و اندیشه نوین . انتقاد و اعتراض خودش را هم به دولتمردان و هم به افراد ایلی . درقالب طنز فاخر بیان میکندِ چون معتقد بود که شمشیر را برای متنفذین محلی و دولتمردان نباید از رو ببندد….طنازهای فاخری فراوانی را در کتابهایش استفاده میکند…مثل. طلای شهامت را باپشیز سواد مبادله نکنید.. برنویی بردوش و برنویی در اغوش…. یا درجایی می نویسند. دولتیها وقتی به ما ازار و اذیت میکردند..این شعر را میخواندیم..ای وطن برخیز تا براه بیفتیم. اینجا دیگر جای ماندن نیست…ای وطن در تو نمیتوان ماند. بی توهم نمیتوان زیست…ای وطن برخیز تابراه بیفتیم…و طنزهای فاخر دیگری…….
برنویی بردوش. هم یکی از ان طنزهای فاخر است…چراکه مرد ایلی عاشق بیقرار برنو است…اصلا معلوم نبود که زنش را بیشتر دوست داره یا تفنگ برنو را….
استاد ازاین علاقه میاد درقالب طنر فاخر استفاده میکنه.. داشتن برنو را بزیباترین صورت توصیف میکند. نداشتنش را هم بزیباترین وجه تعریف میکند…چون پدران و برادران متعصب مخالف بمدرسه رفتن دختران و خواهران میشدند…استاد میاد غیرمستقیم ازشجاعت مردان تعریف میکند که بعلت دوست داشتن دختر.. اسم دختر را برنو مینامیدن یا میگذاشتند…ازاین طریق دختر دردامن پدر و برادر قرار میگرفت…برنوها توسط استاد وارد مدارس شده…دکتر.مهندس. دبیر و معلم میشدند.. این مقاله باید مطالعه گردد..تا بقداست ان پی برد..برنویی که قرار بوده. قلب انسان یا چشمان زیبای اهویی را نشانه برود در اغوش پدر می نشسته و از ان.جا بمدرسه میرفته …استاد با این کار هم دختران را ازیوغ اسارت پدر می رهاند و عازم مدرسه میکند. هم گستره کار خودش را به ایندگان دیکته میکند…یعنی اینکه من در زمانی اموزش دختران را شروع کردم که بشدت تبعیض طبقات جنسی بود. در جامعه قبیله ای و روستایی.حتی بعضی از شهرها..دختر را فرزند محسوب نمیکردند…
اما من انها را باصدها تدبیر و اندیشه به مدرسه فرستادم…..واقعا هم اینطور بود. یک.پدری 3تا دختر خوشکل داشت. دوتا پسر مردنی.. ازش می پرسیدی چند بچه داری. جواب میداد دوتا پسر دارم.. بهش میگفتی لامصب تو 3تادختر زیبا هم داری.. جواب میداد .اها.. خداوند 3تا کنیز هم بمن داده است…بهرحال بهمن بیگی را باید ستود.. چراکه کارهای غیرممکن را ممکن و میسر ساخت… در اخر همین مقاله..می نویسند. هر فرد ایلی در ارزوی دوبرنو بود. برنویی بردوش و برنویی در اغوش..
استاد هدفش برنوی اغوش بود…مخالف برنوی دوش…
نامش جاودان باد
یوسفی
عاشقانه ترین سرود ایل
در فراق بی نظیرترین معلم و کم نظیرترین نویسنده ی معاصر ایران
استادمحمد بهمن بیگی
زمین برای جولان اندیشه ات تنگ و کوچک و اسمان برای سیر شاهین شهپر افکارت دست نیافتنی بود. اما تو زمین را باتمامی اقیانوسها و قله هایش فتح و باافتخار و مباهات به اسمان پرکشیدی وپیروزیت درکهکشان ده ساله شد.. درسپیده دم ازل انگاه که نام معلم زینت بخش دیباچه ی هستی گردید. بنام تو سرفصل تعلیم و تربیت نوین مزین شد.
در مکتب تو همیشه شاگردم من..
دوراز رخ تو همیشه پر دردم من
یاد نگاه پرمهر تو در ان روز نخست.
نرود از دل من تانرود از تن جان.
اندیشه ام را به نیکی اراستی..جهل و غم
ز دل و جانم زدودستی. درد فهمیدن و فهماندن را به بهای خمیدگی قد رعنایت و به سپیدی موهایت ارزانیم دادی. الفبای خوب زیستن را از ان نگاه پراز مهرت اموختم. ییلاقها را گوشه ای از بهشت و دختران ایلیاتی را. برنو. پروین و ثریا نامیدی. تابشوق ایند و الفبا بیاموزند و از بندتنگ نظریها رهایی یابند. برنوها…پروین و ثریاها و دختران زلیخا. همگی دکتر و مهندس و خلبان و کهزادها و کهیارهایت پروفسورشدند. باعشق بی مثالت به محرومان جامعه. اسمان قبایل ایران بی غبار و پر ابر بارانی و همه فصول را بهاران رقم زدی. تو سرفراز و جاودانه ای. صفت گلهای زیبا چنین است. خارها در اطراف بسیاردارند. اما گرداگرد تو. پروانه ها از سوختن در شوق رقابتند و هزاردستان نغمه خوان…..
گر رود ازپی خوبان دل من معذوراست.
درد دارد چه کند کزپی درمان نرود.
هرکه خواهد که چو حافظ نشود سرگردان…
دل بخوبان ندهد وز پی ایشان نرود
12 اردیبهشت 99 شیراز ..دهمین سال در گذشت استاد بهمن بیگی
امراله یوسفی
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.